از میان تمامی فروغ تنها حج حسین- جان عالمی به فدایش- به ظاهر نیمه کاره مانده. و او-روحی فداه- آن را رها کرده و به کربلا آمده است.
اما حسین –درود خدا بر او- در شرایطی است که در حج عادی نمی تواند گزارد. او با خانه راز نمی تواند گفت. او با منزل معاشقه نمی تواند کرد.چاره ای نیست جز آنکه از خانه بر صاحبخانه در آید.
او از کعبه راه را کج می کند اما نه به این دلیل که حج نکند یا نیمه کاره کند. او در جایی ایستاده است که حجی چون دیگر حاجیان او را راضی نمی کند.
او باید حجی کند که چشم بنیانگزار خانه خیره بماند و انگشت حیرت حج گزاران تاریخ در دهان.
او به دنبال کاملترین حج می گردد. برای کسی که خدا به زیارتش می آید و بر او سلام می کند، زائر خانه خدا بودن قانع کننده نیست. استلام حجرالاسود هر چند دست دادن با خداست اما نه برای آنکه دستهای خدا ملتهب در آغوش گرفتن اوست. او مشتاقانه به دیدار صاحبخانه می شتابد بی آنکه هیچ یک از رموز دیدار خانه را فرو گذارد.
زیارت خانه را به لباس احرام در باید آمد.
عصر غربت لاله هاست ، اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و سکوت ما بعد از شما هیچ نکردیم ، چفیه هایتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم .
پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است .
کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود و دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید چرا آلاله آنقدر سرخ است
چرا کسی نپرسید مزار باکری کجاست ؟؟؟
چرا وقتی گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین ( ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد
چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید
چرا نمی دانیم شیمایی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است و چطورمی شود یک عمر با درد زیست
نمی دانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!!!
ای روشنای خانه ی امیـــد، ای شهید
ای معنی حماسه ی جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سـراچه خورشیــد ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گستــرای ساحــت تحمید ای شهید
تیـــغ سحـــر ز جـــوهــره خونــت آبــــدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئیــنــــه دار خـــون تـو اند آسمانیـــان
رنگینکمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهـــدیـــد، ای شهید
در فتنهخیـــز حادثهها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گــر نقد جــــان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نــام تــو گشت جــوهـــر گفتـــار عــارفـان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید
منبع سایت:www.cloob com
بار الهی من نمی خواهم که در بستر بمیرم
یاری ام کن تا براهت در دل سنگر بمیرم
دست دارم در میان آتش و خون و گلوله
دور از کاشانه و از خواهر و مادر بمیرم
دوست دارم خاک ایران را ز دشمن پاک سازم
در ره اسلام و آزادی این کشور بمیرم
دوست دارم نیمه شب با نعره الله اکبر
دشمنان را قلع و قمع سازم چو سرلشکر بمیرم
دوست دارم تا شوم قربانی راه خمینی
همچنان پروانه در جانم فتد آذر، بمیرم
دوست دارم همچو باران بر تنم خمپاره بارد
پیکرم گردد به مانند گل پرپر بمیرم
دوست دارم رهبر را به خون نویسم
دیده ام باشد بنام نامی رهبر بمیرم
دوست دارم لاله گون گردد لباس پاسداری
آخر از خون شم با جسم از خون تر بمیرم
خط من خط حسینی باشد خمینی
پس چه بهتر چون حسین از تیر و از خنجر بمیرم
دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت
جرعه ای نوشم زدست ساقی کوثر بمیرم
دوست دارم چهره مهدی زهرا را ببینم
با تبسم بر رخ آن حجت اکبر بمیرم
دوست دارم دفتری از شعر خود سازم مهیا
وانگهی با خون خود کنم امضاء آن دفتر بمیرم
دوست دارم(کربلائی)راه من یابد ادامه
من بخون غلطان شوم همچون علی اکبر بمیرم
شعر از شهید محسن کربلایی
از عمق ناپیدای مظلومیت ما صدایی آمدنت را وعده می داد.
صدا را، عدل خداوندی صلابت می بخشید و مهرِ ربانی گرما می داد.
و ما هرجه استقامت، از این صدا گرفتیم و هرچه تحمل، از این نوا دریافتیم.
در زیر سهمگینترین شکنجه ها تاب می آوردیم که شکنج زلف تو را می دیدیم.در کشاکش تازیانه ها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان می داو صدای گامهای آمدنت توانمان می بخشید.
رایحه ات که مژده حضور تو را بر دوش می کشید مرهمی بر زخمهای نو به نومان بود و جبر جانهای شکسته مان. دردها همه از آن رو تاب آوردنی بود که آمدنی بودی.